رضا امیرخانی نویسنده با استعدادی بود که البته استعدادش را خیلی زود بروز داد و البته تر، زود هم فروکش کرد.
نیم دانگ پیونگ یانگ، ۲۵ صدم دانگ جانستان و داستان سیستان و حتی بیوتنِ ضعیف هم نبود و شاید بتوان نوشت که نباید اینها را با هم مقایسه کرد، شاید مقصد را نتوان مقایسه کرد، اما نویسنده را می توان در توصیف و ارائه مقصدها مقایسه کرد.
نکته جالب کتاب، تائید تئوری مهم “چپ و راست بیخودی اند و ملت سرکارند،” بود. مؤتلفه ایها از منتها علیه شمال شرقی احزاب و گروههای سیاسی، همراهانِ مستندسازشان را از خانه جناب دعاییِ صاحب روزنامه اطلاعات، از منتها علیه جنوب غربی همان احزاب برمی گزینند و این وسط، رضا امیرخانی که البته در موضوعات سیاسی همیشه وسط خوابیده و پول کرایه لحاف را نداده، با این حضرات همراه میشود. داستان، همان است و چپ و راست و اصولچرا و افسادطلب بازی خَز شده ای بیش نیست و این ملتند که سَر کارند و امید که به آقازاده های سیاسیون (از چپ و راست) در سفرهای حزبی بیش از پیش خوش بگذرد.
تفاوت این کتاب با کتابهایی که پیشتر پیرامون کره شمالی خواندهام این است که آن قبلیها دیکتاتوری وحشتناک را عامل عقب ماندگی کره دانسته اند و امیرخانی به خوبی بین تحریم و دیکتاتوری رابطه ای مستقیم یافته و این دو را عامل فضای بسته کره شمالی می داند.
به نظرم ایده نویسنده در اهمیت حوزه نوروز و نقش آن در دور زدن و شکست تحریم ها قابل تامل است و باید بیشتر به آن پرداخت.
هر کتابی برای یک بار هم که شده ارزش خواندن دارد و این کتاب هم از آن کتابهایی است که اگر شرایط سفر به کره شمالی برایم مهیا نشود، دیگر نمی خوانمش.”
+ نوشته شده در جمعه شانزدهم خرداد ۱۳۹۹ساعت توسط سجاد ستوده |
باران عدل...
ما را در سایت باران عدل دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 5baraneadlc بازدید : 81 تاريخ : پنجشنبه 25 دی 1399 ساعت: 13:26